䧖盇ʼ/font>
Ñխ桦ɡǐ
بلوچ شنبه 21 آبان 1390برچسب:زندگی نامه مولانا عبدالعزیز (رح),مولانا عبدالعزیز (رح),مولوی عبدالعزیز (رح),, :: 21:35 :: 姭ԤХ : امید sh
زندگی نامه مولانا عبدالعزیز (رح) ولادت : حضرت مولانا عبدالعزیز ( رح ) در سومین روز آذر ماه سال ۱۲۹۵ هـ . ش در روستای دپکور ،از توابع بخش مرکزی شهرستان سرباز واقع در جنوب شرقی بلوچستان پا به عرصه وجود نهاد ،پدر بزرگوارشان حضرت مولاناعبدالله (رح ) نخستین عالم مجاهد ومتقی و زاهد منطقه ی سرباز و پرچمدار عرصه ی جهاد بود ، تمام زندگی ایشان با علم و عمل سپری شد ، بسیار عابد و بیش از بیست سال از عمر پربرکت خود را صوم داودی داشت ( یعنی یک روز درمیان روزه می گرفت). فراگیری علم و خدمت به دین : حضرت مولانا عبدالعزیز (رح ) بسیار زیرک وتیزهوش بودو از همان ابتدا به خواندن و فراگیری علم علاقه ی فراوانی داشت . قرآن را همراه با برادرش ملاعبدالغفور که در جریان جنگ جهانی دوم مفقود گردید ، در نزدیکی زادگاهش در روستایی به نام مچان نزد آخوند ملاعطاء محمد در ظرف سه ماه تمام کرد . کتب ابتدایی و مقدماتی را پیش پدر بزرگوارش فرا گرفت بعد از اتمام دوره مقدماتی برای ادامه تحصیل به هندوستان عزیمت کرد و برادرش ملا عبدالغفور را همراه خود برد . با توجه به فقدان امکانات در آن روزگار این سفر فوق العاده برایش طاقت فرسا بود. اما به دلیل عشق و علاقه فراوانی که به تحصیل داشت ،سختی ها را با طیب خاطر تحمل نموده و خودرا به هندوستان رساند. مدتی در بزرگترین دانشگاه اسلامی شبه قاره هند یعنی دارالعلوم دیوبند به تحصیل ادامه داد و سرانجام برای دوره خارج وارد خارج وارد دارالعلوم امینیه دهلی شد و از محضر حضرت مولانا مفتی کفایت الله دهلوی (رح ) کسب فیض نمود . با توجه به زیرکی و تیزهوشی فوق العاده ای که داشته همواره موردمهر و محبت اساتید ، و بخصوص مولانا مفتی کفایت الله (رح ) بود مولانا مفتی کفایت الله (رح ) ایشان را مفتی دیار بلوچستان لقب داده بود. زیرا وی تمام کنز الدقایق را از حفظ داشت و فتواهایش بسیار مدلل و غیر قابل نقض بود. در سال ۱۳۲۰ هـ .ش تحصیلاتش را به پایان رسانید و به وطن بازگشت . پس از گذراندن چند سال در زادگاهش ، برای زیارت حرمین عازم حجاز شد و به مدت سه سال در مکه مکرمه ضمن تدریس در مدرسه صولتیه ، که از حوزه های دینی معروف بلد حرام .است ،علم قراءت و تجوید را نیز فرا گرفت. مسئولین مدرسه صولتیه کتب مقدماتی را به او سپردند . ولی با توجه به نبوغ علمی و مسلط بودن بر سایر کتب و حسن تفهیمی که داشت ، دست اندرکاران مدرسه صولتیه توان علمی و استعداد او را فراتر از حد مقدمات تشخیص داده ،تدریس کتب دوره ثانویه و سطوح را به او سپردند. بعد از گذراندن ۲ سال در مکه مکرمه پدر بزرگوارش برایش نامه نوشت که هر چه زودتر خود را به وطن برساند زیرا مردم اینجا بیشتر نیاز به خدمت دارند . حضرت مولانا بعد از مراجعت به وطن ، خدمت به اسلام و مسلمین رادر قالب امر به معروف ونهی از منکر و حل و فصل مناقشات و اختلافات فیما بین آغاز می نمود . بعد از مدتی حوزه علمیه عزیزیه را در زادگاهش ـ دپکور ـبنا می نهاد و به عنوان مدیر ومدرس ارشدآغاز بکار نموده و از چند تن از اعضای منطقه نیز دعوت به همکاری نمود. در دی ماه ، سال ۱۳۳۵ هـ . ش سرنوشت دینی ، فرهنگی و مذهبی مردم خطه ی سرحد و به ویژه شهر زاهدان ، توسط این رادمرد و این پیشوای مذهبی و الگوی عمل و اخلاص رقم زده شد. شرح کوتاه این داستان مفصل به شرح زیر است . « مولانا به منظور معالجه پدربزرگوارش از سرباز به زاهدان می آمد و به مدت یک ماه در زاهدان ماند . مردم زاهدان پس از اندک آشنایی با شخصیت جامع و پر جاذبه ایشان از وی خواستند که برای همیشه در زاهدان بماند و از پدر بزرگوارش تقاضا کردند تا توافق خود را با خواسته های مردم زاهدان اعلام دارد. پس از اعلام موافقت پدر بزرگوارش ،ایشان در همان سال از سرباز به زاهدان منتقل و خانواده اش را از سرباز به زاهدان انتقال داد». پیش از تشریف آوری حضرت مولانا (رح ) ، مردم این خطه ،ازدین و احکام دینی اطلاع چندانی نداشتند قبرپرستی ، پیرپرستی ، و انواع بدعتها در جامعه رواج داشت . با تشریف آوری حضرت مولانا (رح ) دزدآبِ غرق در جهالت و بدعت ها ودرگیری ها به شهر عالمان ، زاهدان قاریان . حافظان قرآن تغییر اسم و رسم داد. وحدت طلبی: از جمله خدمات شایسته و قابل توجه حضرت مولانا عبدالعزیز (رح ) ،سعی و تلاش در ایجاد وحدت میان فرق اسلامی و به ویژه شیعه وسنی در منطقه بود او با یک دید به شیعه و سنی می نگریست حتی در بسیاری موارد به مراجعین شیعه بیشتر توجه می کرد و می فرمود :« یک مرجع سنی باید چنین رفتاری » کند تا برادران شیعه ما در منطقه و استان احساس بیگانگی نکنند. محور دیگری از خدمات اصلاحی ایشان مبارزه با مواد مخدر است . درباره این مواد می فرمود : « این مواد خانمانسوز که خلقی را به نابودی کشانده است ،با همکاری جوانان مؤمن و مردم غیور باید از جامعه ما ریشه کن شود و هرکس با این گونه افراد همکاری کند ، ماشین یا شتر خود را دراختیار آنان بگذارد ، شریک .جرم است و روز قیامت از وی سئوال خواهد شد. محبت با رسول الله (ص) : حضرت مولانا به رسول اکرم (ص) چنان عشق می ورزید که با سخن و قلم نمی توان آن را بیان کرد ، هرگاه نا م مبارک رسول اکرم (ص) به گوشش می رسید یا خود نام نامی رسول الله (ص) را بر زبان می آورد ، بی اختیاراشک هایش سرازیر می شد و کنترل خود را از دست می داد . در بیماری موت ، هرگاه پنجره اطاق باز می شد و باد خنک می وزید ،مولانا می فرمود : « نسیم مدینه » مشام مرا معطر می کند . ابهت و عظمت : حضرت مولانا در عین گشاده رویی به حدی با هیبت و عظمت بود که در محفل و مجلس او ، بزرگان نیز با ادب می نشستند و تا سخن نمی گفت ،هیچ کس شروع به سخن نمی کرد . او با این ابهت و عظمت ، بسیار با وقار و مهربان بود .سعی داشت هیچ کس از وی ناراض نشود و اگر پس می برد که کسی از وی رنجیده است ، تا رضایت او را بدست نمی آورد آرام نمی گرفت . برای علمآء و طلاب دینی فوق العاده ارزش قایل بود . مجلس را با سخنان پند آموز همواره گرم نگاه می داشت ، هرکس یک بار در مجلس او می نشست ، نمی خواست بلند شود، هر کس یک بار در مجلس او می نشست ، نمی خواست بلند شود ، هرکس با خود فکر می کرد ، مولانا علاقه و محبتی که با من دارد بادیگران ندارد ،ایشان کمتر حرف می زد و بیشتر به یاد خدا و ذکر مشغول بود ،از شیوه و سنت های رسول الله (ص) بشدت مواظبت می کرد . همواره برای هر نماز مسواک می زد، آثار زیبای مسواک که دراحادیث بیان شده اند ، در وجودش کاملاً نمایان بود . تا آخر عمر چشمانش روشن بود، و نیاز به عینک پیدا نکرد ، دندانهایش تا آخر عمر سالم ماند ، .و چهره اش بسیار نورانی بود نظافت و خوش بویی : مولانا نظافت وخوشبویی را خیلی دوست می داشت ،از تجملات بی مورد و مظاهر دنیا پرهیز می کرد و فرزندانش را توصیه می کرد تا از مدپرستی دور باشند ،برای تمیز ونظیف نگاه داشتن لباس ، سر و صورت و .محیط خانه همواره تاکید می کرد . صله رحمی همواره موردتوجه او بود. تعریف و تمجید را هرگز برای خود نمی پسندید . هرکس در جلویش او را تعریف می کرد ناراحت می شد ، و می فرمود : رسول الله (ص) فرموده اس : «هر کس را که در جلویش » تعریف کردی ، گردن او را زدی به تربیت فرزندان فوق العاده توجه می کر و در سن هفت سالگی آنان را به نماز امر می کرد ، و مسایل و احکام ضروری را به آنان یادمی داد . حضرت مولانا در سال ۱۳۵۹ هـ . ش دچار ناراحتی قلبی شدو در پی اصرار دوستان ومشوره پزشکان برای معالجه به انگلستان سفر کرد و ناراحتی اش تا حدی بهتر شد و به وطن برگشت ، اما پس از یک سال ونیم بیماری ایشان مجدداً شدت گرفت و نزدیک چهارماه در بستر بیماری افتاد. مولانا (رح ) در جریان مسافرت و معالجه درانگلستان دچار ناراحتی کلیه شد و پس از مراجعت به ایران بنا بر مشوره پزشکان ، بار دوم جهت پیوند کلیه به آمریکا مسافرت نمود ، ولی به دلیل بالابودن سن ،نظر پزشکانِ معالج این بود که پیوند کلیه دراین شرایط سنی سودی ندارد . مولانا بعد از اقامتِ مدت کوتاهی درکالیفرنیا آمریکا ، به ایران مراجعت کرد . حضرت مولانا چنان عشق و علاقه ای به عبادت داشت که براساس اظهارات همراهانش در آمریکا از محل اقامت برای نماز به دورترین مسجدی که شنیده بود، جوانان عرب خیلی با صدق و صفا در آن جا نماز می خوانند و اداره امور مسجد را بر عهده دارند،تشریف می برد و درمساجد نزدیک که متولیان و نمازگذاران آنها علاقه چندانی به رعایت سنت های رسول اکرم (ص) نداشتند نمی رفت بلکه بعداز طی کردن مسافت زیاد به آن مسجد می رفت و جوانانی را با محاسن زیبا و مطابق سنت و پایبند شریعت در آنجا می دیدو از نحوه عبادت و خشوع و خضوع آنان فوق العاده اظهار رضایت می کرد و تدین آنان را می ستود . بنا بر گفته شهید مولوی عبدالملک ملازاده ،اگر مولانا چند سالی زند می ماند تحولات بسیار عظیمی در منطقه به وجود می آمد. بالاخره حضرت مولانا به منظور معالجه و دیالیز به تهران و مشهد عزیمت کرد و در روزهای پایانی عمر مبارکش در مشهد جهت انجام دیالیز اقامت گزید و در ۲۱ مرداد سال ۱۳۶۶ در شهر مشهد زندگی را بدرود گفت و به لقاءالله پیوست (رحمه الله رحمة واسعة) .
|
||
姭ԤϐȤ
祏懼/font>
Îҭ䡣ه∼/font>
|
||
![]() |